لطف شما در برره ای سرودن تمومی نداره... این دوبیتی ها تازه به دستم رسیده:
سینیوریتا:
از زبان شیر فرهاد...
مَ از پایین و تو بالا نشینی
میون میوه ها شیرین ترینی
ایی عشقولانه از خود در وکردم
که تو "فرهادی" ام رو هم وَبینی
از زبان سحر ناز...
تو که هی از خودت در وکنی ساز
چه فرقی وَکنی با اُردک و غاز
خشونت در وَکن تا که وَبینی
سحرنازم، سحرنازم، سحرناز
بازم از زبان سحرناز...
نگاهت کج کنی خنجر وَیارم
دواشُم رو به جا داور وَیارم
"چِشُم گفتن" وَیاموزی! وگرنه
پدرجدِ بوواتِ در وَیارم!
برای کیوون...
ویایین! آی ویایین، خاک وَچوکه!
به جای بُز توی میدون یه خوکه!
میون کله ی کیوون به جا مغز
یه تیکه گنده از تیرچه بلوکه!!!
موحدفر:
کیانووش که وینی بی بخاره
سحرنازش که مثل گرگ هاره
به جز موا زنی که خوب مانده
دراین دور زمون چیزی نداره